بعثت انبیاء از نگاه وحی و عقل
نوشته شده توسط معرفت ما در بخش عمومی پنجشنبه, ۲۳ فروردین ۰۹:۳۵ بدون نظر - نظر بدهید
مسائل و مباحث کلامى و اعتقادى از جهت روش شناسى، یکسان نیستند. پارهاى از آنها فقط با استدلال عقلى و برخى دیگر فقط با دلایل نقلى و دسته سوم، با براهین عقلى و دلایل نقلى اثباتپذیرند.
مسئله ضرورت بعثت انبیاء تنها با برهان عقلى اثبات میشود. اگر با آیات و روایات و دلایل نقلى به اثبات آن بپردازیم، مشکل دور لازم میآید؛ زیرا در این صورت اثبات ضرورت بعثت انبیاء بر آیات و روایات توقف دارد و اثبات حجّیت آیات و روایات نیز به ضرورت بعثت انبیاء متوقف است.
این مطلب مورد اتفاق متکلمان شیعه و معتزله است؛ ولى اشاعره که منکر حسن و قبح عقلىاند به استدلال عقلى در این مسئله توجه نکردند، زیرا لازمه این استدلال قبول حسن و قبح عقلى است.
شایان ذکر است که تمسک ما به آیات قرآن و روایات پیشوایان دین در مسئله ضرورت بعثت انبیاء ، از باب تعبد و استدلال به دلایل نقلى نیست، بلکه گاه میتوان از این آیات و روایات براهین عقلى استخراج کرد. به عبارت دیگر، با نگاه بیرون دینى به قرآن، نیازمندى به پیامبر را به صورت عقلى میپذیریم؛ به هر حال، قرآن از زوایاى گوناگونى بعثت انبیاء را لازم و ضرورى شمرده است و مسائلى همچون: تثبیت و تکمیل توحید، امیدوارى به قیامت، رفع اختلاف، فصل خصومت، اجراى عدالت در جامعه بشرى، اتمام حجت، تزکیه، تعلیم کتاب و حکمت و … را به عنوان فلسفه بعثت پیامبران بیان کرده است.
اهداف بعثت پیامبران در قرآن
۱٫ بعثت انبیاء براى عبادت خداوند و اجتناب از طاغوت
الف): « ما در هر امتى رسولى برانگیختیم که خداى یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب نمایید.»(۱)
ب):» و به سوى قوم عاد برادرشان، هود را (فرستادیم) گفت: اى قوم من! (تنها) خدا را پرستش کنید که جز او معبودى براى شما نیست. آیا پرهیز کارى نمیکنید؟!»(۲)
انبیاء ، علاوه بر تشویق مردم به عبادت خداوند و اجتناب از طاغوت و بتهاى ساختگى، پرهیز از طاغوت و بت نفس را نیز توصیه میکردند، که بدترین بت، بت نفس آدمى است. تبعیت از هوا و هوس و تمایلات نفسانى، آدمى را از قرب الهى و صراط مستقیم دور میسازد و به انحراف و اعوجاج میکشاند و انسانها در عصر جدید بیشتر از گذشته گرفتار بتپرستىاند. تاریخ گواهى میدهد که هر گاه مردم از انبیاء فاصله گرفتند، گرفتار شرک و طاغوت شدند.
۲٫ حکومت و داورى به حق میان مردم
«اى داود! ما تو را خلیفه (و نماینده خود) در زمین قرار دادیم، پس میان مردم به حق داورى کن و از هواى نفس پیروى مکن که تو را از راه خدا منحرف سازد؛ کسانى که از راه خدا گمراه شوند، عذاب شدیدى به خاطر فراموش کردن روز حساب دارند.»(۳)
چه بسیار احکامى که اگر انسان بخواهد از طریق تجربه، به حسن و قبح و بایدها و نبایدهای آنها پى ببرد، گرفتار ضرر جبرانناپذیر بشود؛ حقایقى که به یک معنا، تجربه ناپذیرند و با تجربه آنها گوهر آدمى متلاشى میشود، مثل روابط جنسى که در اسلام حکم به محدودیت آن آمده است، اگر حکمش به دست تجربه بشرى نهاده شود، ارزش ذات و گوهر انسانى را تنزل میدهد و بعد از کشف ضررهاى آزادى جنسى، توان جبرانش از بشر گرفته میشود.
۳٫ ایجاد عدالت اجتماعى توسط مردم
- « ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب (آسمانى) و میزان نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند.»(۴)
۴٫تعلیم کتاب و دستورهاى الهى و حکمت
- « همانگونه که رسولى از خودتان در میان شما فرستادیم، تا آیات ما را بر شما بخواند و شما را پاک کند و به شما کتاب و حکمت بیاموزد و آنچه را نمیدانستید به شما یاد دهد.»(۵)
۵٫ خروج کردن مردم از ظلمت به نور
«(این) کتابى است که بر تو نازل کردیم تا مردم را از تاریکىها به سمت روشنایى، به فرمان پروردگارشان درآورى، به سوى راه خداوند توانا و ستوده.»(۶)
۶٫ اتمام حجت بر مردم
- «پیامبرانى که بشارتدهنده و بیم دهنده بودند تا بعد از این پیامبران، حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند و خداوند توانا و حکیم است.»(۷)
۷٫ زنده کردن آدمیان
- «اى کسانى که ایمان آورده اید؛ خدا و پیامبرش را اطاعت کنید، هنگامى که شما را به سوى چیزى میخواند که شما را حیات میبخشد.»(۸)
۸٫ امر به معروف و نهى از منکر و بیان احکام و حلال و حرام الهى
- «همانها که از فرستاده خدا، پیامبر امّى، پیروى میکنند؛ پیامبرى که صفاتش را در تورات و انجیلى که نزدشان است، مییابند؛ آنها را به معروف دستور میدهد و از منکر باز میدارد، اشیاى پاکیزه را براى آنها حلال میشمرد و ناپاکىها را تحریم میکند و بارهاى سنگین و زنجیرهایى را که بر آنها بود، برمیدارد؛ پس کسانى که به او ایمان آوردند و حمایت و یارىاش کردند و از نورى که با او نازل شده پیروى نمودند، آنان رستگارانند.»(۹)
۹٫ رفع اختلافها
- «مردم، قبل از بعثت انبیاء ، یک امت بودند. خداوند به جهت اختلافى که در میان آنان پدید آمد، انبیاء یى به بشارت و انذار برگزید و با آنان کتاب را به حق نازل فرمود، تا طبق آن در میان مردم و در آنچه اختلاف کردهاند حکم کنند، این بار در خود دین و کتاب اختلاف کردند و این اختلاف پدیدار نشد، مگر از ناحیه کسانى که انگیزه حسادت داشتند. در این هنگام بود که خدا کسانى را که ایمان آوردند، در مسائل مورد اختلاف، به سوى حق رهنمون شد و خدا هر که را بخواهد به صراط مستقیم هدایت میکند.»(۱۰)
مرحوم علامه طباطبایى، در تفسیرالمیزان، جلد دوم، ذیل این آیه میفرماید: انسان به حسب فطرتش اجتماعى و تعاونى است و در آغاز اجتماعش یک امت بود، اما همان فطرت وادارشان کرد تا براى جذب منافع خود با یکدیگر اختلاف نمایند. در اینجا براى برطرف کردن اختلافها به وضع قوانین نیازمند شدند. این قوانین لباس دین به خود پوشاند و مستلزم بشارت و انذار و ثواب و عقاب شد تا مردم از آن طریق مهذّب شوند و به همین سبب، پیامبران مبعوث شدند؛ و رفته رفته، در دین نیز اختلاف پدیدار شد، شعبهها و حزبها پیدا شد، ولى این اختلافها بعد از تشریع دین، به جز دشمنى و ظلم و طغیان، منشأ دیگرى ندارد. پس اختلافها دو قسم است: نخست، اختلاف در دین، که سرمنشأ آن ستمگرى و طغیان است و دوم، اختلافى که منشأش فطرت و غریزه بشرى است. اختلاف دوم که همان اختلاف در امر دنیاست، باعث تشریع دین شد؛ و خدا به وسیله دین خود، عدهاى را به سوى حق هدایت کرد و حق را روشن ساخت؛ پس دین الهى تنها وسیله سعادت براى نوع بشر است و حیات بشرى را اصلاح میکند.
علامه طباطبایى در توضیح اختلاف دوم میفرماید: هر انسانى داراى قریحهاى است که میخواهد انسانهاى دیگر را استخدام و از آنها بهرهکشى کند، بر این اساس، اختلاف و سرانجام هرج و مرج ظاهر میشود و انسانیتِ انسان را به هلاکت میکشاند؛ پس انسانها در عین اینکه در جهتى اتحاد دارند، از جهت دیگر اختلاف دارند. اختلاف در احساسات و ادراکات باعث میشود که هدفها و آرزوها هم مختلف گردند و در نتیجه، اختلاف در افعال و اختلال در نظام اجتماعى پدیدار شود؛ در اینجا ضرورت تشریع قوانین کلیهاى که عمل به آنها باعث رفع اختلاف شود و صاحب حق را به حقش برساند آشکار میشود.
ضرورت بعثت انبیاء در کلام ائمه اطهار(ع)
مرحوم کلینى(۱۱) پنج حدیث در باب لزوم بعثت انبیاء و حجتهاى الهى بیان کرده است، یکى از آنها حدیث هشام بن حکم است که میگوید:
امام صادق(ع) به زندیقى که پرسید: پیغمبران و رسولان را از چه راهى ثابت میکنى؟ فرمود: چون ثابت کردیم که ما آفریننده و صانعى داریم که از ما و تمام مخلوقات، برتر و با حکمت و رفعت است و روا نباشد که خلقش او را ببیند و لمس کند و بىواسطه با یکدیگر برخورد و مباحثه کنند، ثابت شد که براى او سفیرانى در میان خلقش باشند که خواست او را براى مخلوقات و بندگانش بیان کنند و ایشان را به مصالح و منافع و موجبات تباه و فنایشان رهبرى نمایند، پس وجود امر و نهىکنندگان از طرف خداى حکیم دانا در میان خلقش ثابت گشت و ایشان همان پیغمبران و برگزیدههاى خلق او باشند. حکیمانى هستند که به حکمت، تربیت شده و مبعوث گشتهاند، با آنکه در خلقت و اندام با مردم شریکند، در احوال و اخلاق، شریک ایشان نباشند؛ و از جانب خداى حکیم دانا به حکمت مؤید باشند. سپس آمدن پیامبران در هر عصرى به سبب دلایل و براهینى که آورده اند ثابت شود تا زمین خدا از حجتى که بر صدق گفتار و جواز عدالتش نشانه الهى دارد خالى نماند.
نتیجه آنکه تحقق هدف آفرینش انسان، که همان معرفت مبدأ، معاد و سایر مجهولات است، بدون بعثت انبیاء محقق نمیشود. خداوند سبحان بر اساس حکمت خود و قابلیتهاى انسان در پذیرش دعوت، پیامبران را مبعوث کرد تا توحید و یکتاپرستى و امیدوارى به آخرت را به انسانها بیاموزند و اختلافها و خصومتهاى مردم را رفع سازند و با تبشیر و انذار مردم و تشکیل حکومت دینى و آموزش کتاب و حکمت، بربندگان اتمام حجت کنند.
ضرورت بعثت پیامبران از دیدگاه متکلمان و حکما
متکلمان اسلامى بر اساس اصل حسن و قبح عقلى و قاعده لطف، به اثبات مسئله ضرورت بعثت پیامبران پرداختهاند. آنان میگویند:
بعثت انبیاء ، به جهت بیان زشتى و زیبایى افعال و احوال قیامت، لطف است و لطف (احسانى که بندگان را با حفظ اختیار، به طاعت خدا نزدیک و از معصیت او دور میسازد) حسن عقلى دارد و آنچه عقلا حسن و نیکو باشد، بر خداوند واجب است.(۱۲)
استاد مصباح در کتاب راهنماشناسى، براى اثبات ضرورت بعثت انبیاء ، از برهانى استفاده میکند که از سه مقدمه تشکیل شده است:
۱٫ هدف آفرینش انسان، تکامل اختیارى است؛
۲٫ تکامل اختیارى انسان در گرو افعال اختیارى است؛
۳٫ شناختهاى عقلى و حسى انسان براى تشخیص راه کمال و سعادت کافى نیست؛
۴٫ پس خداوند میبایست راه دیگرى غیر از حس و عقل را براى رساندن انسان به کمال نشان دهد.(۱۳)
فیلسوفان اسلامى همچون ابن سینا، با ذکر مقدماتى که ناظر بر جنبه اجتماعى انسان است، بر لزوم بعثت انبیاء استدلال کردهاند:
۱٫ انسان به زندگى اجتماعى تمایل دارد؛ انسان به لحاظ فطرى و طبیعى و شاید به دلیل مدنى بالطبع یا مستخدم بالطبع بودن، متمایل به زندگى اجتماعى است، و یا اینکه انسان کمالجو میباشد و تکامل و ترقى انسان با زندگى اجتماعى امکانپذیر است؛
۲٫ زندگى اجتماعى و دسته جمعى به قوانین اجتماعى نیازمند است، زیرا هر انسانى به مقتضاى غریزه سودجویى تلاش میکند تا منافع را براى خود جذب کند و همین امر سبب تعدى به حقوق همنوعان و در نهایت، منشأ تزاحم در منافع میشود و براى رفع و تعدیل اختلافها و تزاحمها باید قوانین اجتماعى وضع شوند؛
۳٫ تنها قوانینى میتوانند سعادت و کمال انسانها را تضمین و اختلافهاى آنها را برطرف کنند که نیازهاى واقعى و طبیعى بشر را در همه جنبههاى معنوى و مادى، دنیوى و اخروى و فردى و اجتماعى مورد توجه قرار دهند و منافع و سعادت همه انسانها را در نظر داشته باشند؛
۴٫ تنها حق تعالى قادر به وضع چنین قانونى است، زیرا لازمه آن، آگاهى به تمام ساختمان وجودى انسان و اسرار و رموز آفرینش اوست و جز خداوند کسى توان کسب این علم و معرفت را ندارد؛
۵٫ قانونگذار باید با مردم سخن بگوید تا آنها از وضع قوانین اطلاع یابند.(۱۴) و چون همه انسانها صلاحیت دریافت سخن و وحى الهى را ندارند، پیامبرانى از بین آنان براى ابلاغ وحى مبعوث شدند.
* مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم
پی نوشتها:
۱٫ نحل: ۳۶٫ ۲٫ اعراف: ۶۵٫ ۳٫ ص: ۲۶٫ ۴٫ حدید: ۲۵٫ ۵٫ بقره: ۱۵۱٫
۶٫ ابراهیم: ۱٫ ۷٫ نساء: ۱۶۵٫ ۸٫ انفال: ۲۴٫ ۹٫ اعراف: ۱۵۷٫
۱۰٫ بقره: ۲۱۳٫ ۱۱٫ اصول کافى جلد، ج ۱، کتاب الحجة، باب الاضطرار.
۱۲٫ کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، ص ۳۵۳ ـ ۲۵۴٫
۱۳٫ راهنماشناسى، ص ۴۴ ـ۵۲٫
۱۴٫ الهیات شفا، صص ۴۴۱ ـ۴۴۴ ؛ النجاهًْ، ص ۳۰۳ـ ۳۰۸٫
این مطلب مورد اتفاق متکلمان شیعه و معتزله است؛ ولى اشاعره که منکر حسن و قبح عقلىاند به استدلال عقلى در این مسئله توجه نکردند، زیرا لازمه این استدلال قبول حسن و قبح عقلى است.
شایان ذکر است که تمسک ما به آیات قرآن و روایات پیشوایان دین در مسئله ضرورت بعثت انبیاء ، از باب تعبد و استدلال به دلایل نقلى نیست، بلکه گاه میتوان از این آیات و روایات براهین عقلى استخراج کرد. به عبارت دیگر، با نگاه بیرون دینى به قرآن، نیازمندى به پیامبر را به صورت عقلى میپذیریم؛ به هر حال، قرآن از زوایاى گوناگونى بعثت انبیاء را لازم و ضرورى شمرده است و مسائلى همچون: تثبیت و تکمیل توحید، امیدوارى به قیامت، رفع اختلاف، فصل خصومت، اجراى عدالت در جامعه بشرى، اتمام حجت، تزکیه، تعلیم کتاب و حکمت و … را به عنوان فلسفه بعثت پیامبران بیان کرده است.
اهداف بعثت پیامبران در قرآن
۱٫ بعثت انبیاء براى عبادت خداوند و اجتناب از طاغوت
الف): « ما در هر امتى رسولى برانگیختیم که خداى یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب نمایید.»(۱)
ب):» و به سوى قوم عاد برادرشان، هود را (فرستادیم) گفت: اى قوم من! (تنها) خدا را پرستش کنید که جز او معبودى براى شما نیست. آیا پرهیز کارى نمیکنید؟!»(۲)
انبیاء ، علاوه بر تشویق مردم به عبادت خداوند و اجتناب از طاغوت و بتهاى ساختگى، پرهیز از طاغوت و بت نفس را نیز توصیه میکردند، که بدترین بت، بت نفس آدمى است. تبعیت از هوا و هوس و تمایلات نفسانى، آدمى را از قرب الهى و صراط مستقیم دور میسازد و به انحراف و اعوجاج میکشاند و انسانها در عصر جدید بیشتر از گذشته گرفتار بتپرستىاند. تاریخ گواهى میدهد که هر گاه مردم از انبیاء فاصله گرفتند، گرفتار شرک و طاغوت شدند.
۲٫ حکومت و داورى به حق میان مردم
«اى داود! ما تو را خلیفه (و نماینده خود) در زمین قرار دادیم، پس میان مردم به حق داورى کن و از هواى نفس پیروى مکن که تو را از راه خدا منحرف سازد؛ کسانى که از راه خدا گمراه شوند، عذاب شدیدى به خاطر فراموش کردن روز حساب دارند.»(۳)
چه بسیار احکامى که اگر انسان بخواهد از طریق تجربه، به حسن و قبح و بایدها و نبایدهای آنها پى ببرد، گرفتار ضرر جبرانناپذیر بشود؛ حقایقى که به یک معنا، تجربه ناپذیرند و با تجربه آنها گوهر آدمى متلاشى میشود، مثل روابط جنسى که در اسلام حکم به محدودیت آن آمده است، اگر حکمش به دست تجربه بشرى نهاده شود، ارزش ذات و گوهر انسانى را تنزل میدهد و بعد از کشف ضررهاى آزادى جنسى، توان جبرانش از بشر گرفته میشود.
۳٫ ایجاد عدالت اجتماعى توسط مردم
- « ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب (آسمانى) و میزان نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند.»(۴)
۴٫تعلیم کتاب و دستورهاى الهى و حکمت
- « همانگونه که رسولى از خودتان در میان شما فرستادیم، تا آیات ما را بر شما بخواند و شما را پاک کند و به شما کتاب و حکمت بیاموزد و آنچه را نمیدانستید به شما یاد دهد.»(۵)
۵٫ خروج کردن مردم از ظلمت به نور
«(این) کتابى است که بر تو نازل کردیم تا مردم را از تاریکىها به سمت روشنایى، به فرمان پروردگارشان درآورى، به سوى راه خداوند توانا و ستوده.»(۶)
۶٫ اتمام حجت بر مردم
- «پیامبرانى که بشارتدهنده و بیم دهنده بودند تا بعد از این پیامبران، حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند و خداوند توانا و حکیم است.»(۷)
۷٫ زنده کردن آدمیان
- «اى کسانى که ایمان آورده اید؛ خدا و پیامبرش را اطاعت کنید، هنگامى که شما را به سوى چیزى میخواند که شما را حیات میبخشد.»(۸)
۸٫ امر به معروف و نهى از منکر و بیان احکام و حلال و حرام الهى
- «همانها که از فرستاده خدا، پیامبر امّى، پیروى میکنند؛ پیامبرى که صفاتش را در تورات و انجیلى که نزدشان است، مییابند؛ آنها را به معروف دستور میدهد و از منکر باز میدارد، اشیاى پاکیزه را براى آنها حلال میشمرد و ناپاکىها را تحریم میکند و بارهاى سنگین و زنجیرهایى را که بر آنها بود، برمیدارد؛ پس کسانى که به او ایمان آوردند و حمایت و یارىاش کردند و از نورى که با او نازل شده پیروى نمودند، آنان رستگارانند.»(۹)
۹٫ رفع اختلافها
- «مردم، قبل از بعثت انبیاء ، یک امت بودند. خداوند به جهت اختلافى که در میان آنان پدید آمد، انبیاء یى به بشارت و انذار برگزید و با آنان کتاب را به حق نازل فرمود، تا طبق آن در میان مردم و در آنچه اختلاف کردهاند حکم کنند، این بار در خود دین و کتاب اختلاف کردند و این اختلاف پدیدار نشد، مگر از ناحیه کسانى که انگیزه حسادت داشتند. در این هنگام بود که خدا کسانى را که ایمان آوردند، در مسائل مورد اختلاف، به سوى حق رهنمون شد و خدا هر که را بخواهد به صراط مستقیم هدایت میکند.»(۱۰)
مرحوم علامه طباطبایى، در تفسیرالمیزان، جلد دوم، ذیل این آیه میفرماید: انسان به حسب فطرتش اجتماعى و تعاونى است و در آغاز اجتماعش یک امت بود، اما همان فطرت وادارشان کرد تا براى جذب منافع خود با یکدیگر اختلاف نمایند. در اینجا براى برطرف کردن اختلافها به وضع قوانین نیازمند شدند. این قوانین لباس دین به خود پوشاند و مستلزم بشارت و انذار و ثواب و عقاب شد تا مردم از آن طریق مهذّب شوند و به همین سبب، پیامبران مبعوث شدند؛ و رفته رفته، در دین نیز اختلاف پدیدار شد، شعبهها و حزبها پیدا شد، ولى این اختلافها بعد از تشریع دین، به جز دشمنى و ظلم و طغیان، منشأ دیگرى ندارد. پس اختلافها دو قسم است: نخست، اختلاف در دین، که سرمنشأ آن ستمگرى و طغیان است و دوم، اختلافى که منشأش فطرت و غریزه بشرى است. اختلاف دوم که همان اختلاف در امر دنیاست، باعث تشریع دین شد؛ و خدا به وسیله دین خود، عدهاى را به سوى حق هدایت کرد و حق را روشن ساخت؛ پس دین الهى تنها وسیله سعادت براى نوع بشر است و حیات بشرى را اصلاح میکند.
علامه طباطبایى در توضیح اختلاف دوم میفرماید: هر انسانى داراى قریحهاى است که میخواهد انسانهاى دیگر را استخدام و از آنها بهرهکشى کند، بر این اساس، اختلاف و سرانجام هرج و مرج ظاهر میشود و انسانیتِ انسان را به هلاکت میکشاند؛ پس انسانها در عین اینکه در جهتى اتحاد دارند، از جهت دیگر اختلاف دارند. اختلاف در احساسات و ادراکات باعث میشود که هدفها و آرزوها هم مختلف گردند و در نتیجه، اختلاف در افعال و اختلال در نظام اجتماعى پدیدار شود؛ در اینجا ضرورت تشریع قوانین کلیهاى که عمل به آنها باعث رفع اختلاف شود و صاحب حق را به حقش برساند آشکار میشود.
ضرورت بعثت انبیاء در کلام ائمه اطهار(ع)
مرحوم کلینى(۱۱) پنج حدیث در باب لزوم بعثت انبیاء و حجتهاى الهى بیان کرده است، یکى از آنها حدیث هشام بن حکم است که میگوید:
امام صادق(ع) به زندیقى که پرسید: پیغمبران و رسولان را از چه راهى ثابت میکنى؟ فرمود: چون ثابت کردیم که ما آفریننده و صانعى داریم که از ما و تمام مخلوقات، برتر و با حکمت و رفعت است و روا نباشد که خلقش او را ببیند و لمس کند و بىواسطه با یکدیگر برخورد و مباحثه کنند، ثابت شد که براى او سفیرانى در میان خلقش باشند که خواست او را براى مخلوقات و بندگانش بیان کنند و ایشان را به مصالح و منافع و موجبات تباه و فنایشان رهبرى نمایند، پس وجود امر و نهىکنندگان از طرف خداى حکیم دانا در میان خلقش ثابت گشت و ایشان همان پیغمبران و برگزیدههاى خلق او باشند. حکیمانى هستند که به حکمت، تربیت شده و مبعوث گشتهاند، با آنکه در خلقت و اندام با مردم شریکند، در احوال و اخلاق، شریک ایشان نباشند؛ و از جانب خداى حکیم دانا به حکمت مؤید باشند. سپس آمدن پیامبران در هر عصرى به سبب دلایل و براهینى که آورده اند ثابت شود تا زمین خدا از حجتى که بر صدق گفتار و جواز عدالتش نشانه الهى دارد خالى نماند.
نتیجه آنکه تحقق هدف آفرینش انسان، که همان معرفت مبدأ، معاد و سایر مجهولات است، بدون بعثت انبیاء محقق نمیشود. خداوند سبحان بر اساس حکمت خود و قابلیتهاى انسان در پذیرش دعوت، پیامبران را مبعوث کرد تا توحید و یکتاپرستى و امیدوارى به آخرت را به انسانها بیاموزند و اختلافها و خصومتهاى مردم را رفع سازند و با تبشیر و انذار مردم و تشکیل حکومت دینى و آموزش کتاب و حکمت، بربندگان اتمام حجت کنند.
ضرورت بعثت پیامبران از دیدگاه متکلمان و حکما
متکلمان اسلامى بر اساس اصل حسن و قبح عقلى و قاعده لطف، به اثبات مسئله ضرورت بعثت پیامبران پرداختهاند. آنان میگویند:
بعثت انبیاء ، به جهت بیان زشتى و زیبایى افعال و احوال قیامت، لطف است و لطف (احسانى که بندگان را با حفظ اختیار، به طاعت خدا نزدیک و از معصیت او دور میسازد) حسن عقلى دارد و آنچه عقلا حسن و نیکو باشد، بر خداوند واجب است.(۱۲)
استاد مصباح در کتاب راهنماشناسى، براى اثبات ضرورت بعثت انبیاء ، از برهانى استفاده میکند که از سه مقدمه تشکیل شده است:
۱٫ هدف آفرینش انسان، تکامل اختیارى است؛
۲٫ تکامل اختیارى انسان در گرو افعال اختیارى است؛
۳٫ شناختهاى عقلى و حسى انسان براى تشخیص راه کمال و سعادت کافى نیست؛
۴٫ پس خداوند میبایست راه دیگرى غیر از حس و عقل را براى رساندن انسان به کمال نشان دهد.(۱۳)
فیلسوفان اسلامى همچون ابن سینا، با ذکر مقدماتى که ناظر بر جنبه اجتماعى انسان است، بر لزوم بعثت انبیاء استدلال کردهاند:
۱٫ انسان به زندگى اجتماعى تمایل دارد؛ انسان به لحاظ فطرى و طبیعى و شاید به دلیل مدنى بالطبع یا مستخدم بالطبع بودن، متمایل به زندگى اجتماعى است، و یا اینکه انسان کمالجو میباشد و تکامل و ترقى انسان با زندگى اجتماعى امکانپذیر است؛
۲٫ زندگى اجتماعى و دسته جمعى به قوانین اجتماعى نیازمند است، زیرا هر انسانى به مقتضاى غریزه سودجویى تلاش میکند تا منافع را براى خود جذب کند و همین امر سبب تعدى به حقوق همنوعان و در نهایت، منشأ تزاحم در منافع میشود و براى رفع و تعدیل اختلافها و تزاحمها باید قوانین اجتماعى وضع شوند؛
۳٫ تنها قوانینى میتوانند سعادت و کمال انسانها را تضمین و اختلافهاى آنها را برطرف کنند که نیازهاى واقعى و طبیعى بشر را در همه جنبههاى معنوى و مادى، دنیوى و اخروى و فردى و اجتماعى مورد توجه قرار دهند و منافع و سعادت همه انسانها را در نظر داشته باشند؛
۴٫ تنها حق تعالى قادر به وضع چنین قانونى است، زیرا لازمه آن، آگاهى به تمام ساختمان وجودى انسان و اسرار و رموز آفرینش اوست و جز خداوند کسى توان کسب این علم و معرفت را ندارد؛
۵٫ قانونگذار باید با مردم سخن بگوید تا آنها از وضع قوانین اطلاع یابند.(۱۴) و چون همه انسانها صلاحیت دریافت سخن و وحى الهى را ندارند، پیامبرانى از بین آنان براى ابلاغ وحى مبعوث شدند.
* مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم
پی نوشتها:
۱٫ نحل: ۳۶٫ ۲٫ اعراف: ۶۵٫ ۳٫ ص: ۲۶٫ ۴٫ حدید: ۲۵٫ ۵٫ بقره: ۱۵۱٫
۶٫ ابراهیم: ۱٫ ۷٫ نساء: ۱۶۵٫ ۸٫ انفال: ۲۴٫ ۹٫ اعراف: ۱۵۷٫
۱۰٫ بقره: ۲۱۳٫ ۱۱٫ اصول کافى جلد، ج ۱، کتاب الحجة، باب الاضطرار.
۱۲٫ کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، ص ۳۵۳ ـ ۲۵۴٫
۱۳٫ راهنماشناسى، ص ۴۴ ـ۵۲٫
۱۴٫ الهیات شفا، صص ۴۴۱ ـ۴۴۴ ؛ النجاهًْ، ص ۳۰۳ـ ۳۰۸٫
نظر خود را بنویسید